کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    پیغام چشم من به عزیزان که می برد
    این نامه را به مصر ز کنعان که می برد
    بی بال و پر به کنج قفس اوفتاده ام
    این عندلیب را به گلستان که می برد
    دارالشفاست صحبت یاران هوشمند
    درد مرا به پیش طبیبان که می برد
    ای گردباد ما و تو از یک خرابه ایم
    بر گو تو را به سوی بیابان که می برد
    یاد لب تو از دل من گم نمی شود
    این لعل را به کوه بدخشان که می برد
    همراه بوالهوس مشو ای جنگ جو سوار
    تا مرد را گرفته به میدان که می برد
    آب حیات را به سکندر نداد خضر
    کام دل از خط لبت ای جان که می برد
    دارم هوای کعبه به پای پرآبله
    این مژده را به خار مغیلان که می برد
    برهم زدم چو زلف به کف آنچه داشتم
    با دوستان حدیث پریشان که می برد
    پیش بخیل بید بود و نخل میوه دار
    چوب عصا ز پنجه دوران که می برد
    در شیشه خانه آئینه را نیست اعتبار
    گل را ز گلفروش به بستان که می برد
    جز خوان آسمان که بود قرص او تمام
    نان درست پهلوی مهمان که می برد
    آتش زند به خصم سخنهای گرم من
    این شعله را به جان نیستان که می برد
    نیکوست وصل طوطی آئینه سیدا
    ما را به بزم میر سخندان که می برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha