ای مه شبی به خانه ام آیی چه می شود
بر من دری ز غیب گشایی چه می شود
تا کی ز پیش دیده من بگذری بناز
در چشم من چو سرمه درآیی چه می شود
یخ بسته ام چو شمع ز سرمای روزگار
ای آفتاب روی نمایی چه می شود
ایستاده ایم در ره تو نقد جان به کف
از ما به یک نگاه ربایی چه می شود
گردم به گرد کوی تو هر شب چو سیدا
یک ره تو هم ز خانه برآیی چه می شود