رویت گل سرسبد لاله زارها
خطت متاع قافله نوبهارها
در بوستان ز حسرت پابوس سرو تو
خمیازه می کشند لب جویبارها
رفتار تو گرفته سر راه کبک را
تمکین تو شکسته سر کوهسارها
ای چشمه حیات تغافل ز حد گذشت
موج سراب اشک من است آبشارها
هرگز ز دیدنت نشود سیر چشم ما
بی انتهاست سلسله انتظارها
تنگ است جامه گل رعنا به دوش من
آسوده ام ز پیرهن اعتبارها
زین قوم مرده دل چه طمع می کند کسی
بینند پیش پا به چراغ مزارها
وقت است سیدا ز پی بیخودی رویم
ما را گداخت پیرویی اختیارها