آمد بهار و سیر گلستان غنیمت است
بزم وصال غنچه خندان غنیمت است
یا قامت خمیده روم سوی بوستان
نظاره بنفشه و ریحان غنیمت است
ای باغبان ز باغ به بیرون چه می روی
بودن به پای سرو خرامان غنیمت است
ای غنچه سر ز جیب به دیوانگی برآر
یک چند روز چاک گریبان غنیمت است
پهلوی خود ز خاک چمن برنمی کشم
چون سایه خواب زیر درختان غنیمت است
ای سیدا چو باد به هر جانبی مرو
بر گرد خویش گرد که دوران غنیمت است