به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد
تجلی کوه را مجنون صحرا گرد می سازد
بهشت آرد برون روز جزا سر از گریبانش
کسی کز برگ عیش اینجا به داغ و درد می سازد
منه بر اختر اقبال دل از ساده لوحیها
کجا یک جا قرار این مهره خوش گرد می سازد؟
مرا پیری اگر چون مرده در کافور خواباند
زکار عشق کی دست و دل من سرد می سازد؟
غزال شوخ چشم من خیال وحشیی دارد
که با هر کس گرفت الفت، زعالم فرد می سازد
زسوز عشق او شد کهربایی استخوان من
که روی صبح را خورشید تابان زرد می سازد
زعیاری یکی شد خال با خط دلاویزش
بلای جان بود دزدی که با شبگرد می سازد
مزن لاف شکیب و صبر با هجران او صائب
که این درد گرانجان مرد را نامرد می سازد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.