کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند

    امل هر جا بساطی چید بر چیدن نمی داند

    تن آسانی دل بیدار را از حق کند غافل

    که تا ساکن نگردد پای، خوابیدن نمی داند

    غرض از دیده بیناست فرق بیش و کم از هم

    چه حاصل از ترازویی که سنجیدن نمی داند؟

    گهر سرمایه نخوت نگردد سیر چشمان را

    حباب ما زقرب بحر بالیدن نمی داند

    مکن ز افسانه خوانی تلخ بر خود خواب شیرین را

    که چشم ما به شکر خواب چسبیدن نمی داند

    نمی آید بهم دست زرافشان اهل همت را

    گل خورشید تابان غنچه گردیدن نمی داند

    منه زآسودگی تهمت به دل، کزناتوانیها

    به روی بستر این بیمار غلطیدن نمی داند

    مپرس احوال دنیای خراب از آخرت جویان

    که سیل از شوق دریا پیش پا دیدن نمی داند

    قساوت پرده بینایی دل می شود صائب

    که چشم آیینه بی زنگار پوشیدن نمی داند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha