به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟
که زهر ازان مژه های سیاه می ریزد
ستاره در قدم صبح آفتاب شود
خوشا دلی که در آن جلوه گاه می ریزد
مرا ز خار ملامت کسی که ترساند
به راه کاهربا برگ کاه می ریزد
توان ز دست و دل سرد یافت حال مرا
ز برگهای خزان دیده آه می ریزد
شکسته ای که گرفتار خط مشکین است
چو خامه از مژه خون سیاه می ریزد
نفس دریغ مدار از نفس گداختگان
ترا که تا به کمر زلف آه می ریزد
طمع مدار ز دندان ثبات در پیری
که این ستاره درین صبحگاه می ریزد
خطای اهل هوس را صواب می داند
همان که خون مرا بی گناه می ریزد
نفس درازی صائب ز سینه چاک است
به قدر شق ز قلم مد آه می ریزد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.