کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز درد چهره محال است مرد زرد کند

    چه لایق است که اظهار درد مردکند

    ز درد نیست اگر زیر تیغ آه کشم

    که هر کجا که فشانند آب گرد کند

    علاج خصم زبردست نیست جزتسلیم

    به آسمان چه ضرورست کس نبرد کند

    شود ز رفتن روشندلان جهان غمگین

    که زرد روی زمین آفتاب زرد کند

    توان به خون جگر سرخ داشت تا رخسار

    کسی چرا ز طمع روی خویش زرد کند

    ز حرف سخت شدن رنجه فرع هشیاری است

    ترا که نیست شعوری سخن چه درد کند

    چنین که ریشه دوانده است در تو بیدردی

    عجب عجب که ترا عشق اهل درد کند

    کند چو صبح کسی آفتاب را تسخیر

    که زندگانی خودصرف آه سرد کند

    شود به رنگ طلا ناقصی تمام عیار

    که رخ ز سیلی استاد لاجورد کند

    مپرس حال من ای سنگدل که هیهات است

    که عرض حال به بیدرد اهل درد کند

    طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی

    که هر چه سبز کند آفتاب زرد کند

    نسیم فتح چو پروانه گرد آن گردد

    که پای همچو علم سخت درنبرد کند

    نفس شمرده زند هرکه چون سحر صائب

    کلام روشن خودرا جهان نورد کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha