به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
رخ تو در دل شبها اگر سفید شود
عجب که ماه ز خجلت دگر سفید شود
چو نیست سوخته ای تا دهد حیات مرا
چرا زآهن وسنگ این شرر سفید شود
چو آهوان شود آن روز خون گرم تو مشک
که همچو نافه ترا موی سر سفید شود
شب سیاه مرا صبح نیست در طالع
مگر ز گریه مرا چشم تر سفید شود
کنم به خون شفق سرخ روی زرین را
شبی که صبح ز من پیشتر سفید شود
ز صیقل قد خم گشته بی غبار نشد
دل سیاه تو مشگل دگر سفید شود
مدار دست ز ریزش که ابرهای سیاه
ز برفشاندن آب گهر سفید شود
شوم سفیدچسان در میان ساده دلان
مگر ز نقش مرا بال وپر سفید شود
ز آه سرد مشو غافل ای سیاه درون
که چهره شب تار از سحر سفید شود
به حرف صدق مکن باز لب ز ساده دلی
که روی صبح به خون جگر سفید شود
تو چون دهن به شکر خنده واکنی چون صبح
ز انفعال نیارد شکر سفید شود
توان ز وصل برومند شد ز چشم سفید
که از شکوفه فشاندن ثمر سفید شود
ز گرمخونی من آب می شود فولاد
چگونه پیش رگم نیشتر سفید شود
به گرد خویش نگردیده ناقصی صائب
اگر ترا ز سفر موی سر سفید شود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.