صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۹۲۸: ز درد چهره محال است مرد زرد کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز درد چهره محال است مرد زرد کند چه لایق است که اظهار درد مردکند ز درد نیست اگر زیر تیغ آه کشم که هر کجا که فشانند آب گرد کند علاج خصم زبردست نیست جزتسلیم به آسمان چه ضرورست کس نبرد کند شود ز رفتن روشندلان جهان غمگین که زرد روی زمین آفتاب زرد کند توان به خون جگر سرخ داشت تا رخسار کسی چرا ز طمع روی خویش زرد کند ز حرف سخت شدن رنجه فرع هشیاری است ترا که نیست شعوری سخن چه درد کند چنین که ریشه دوانده است در تو بیدردی عجب عجب که ترا عشق اهل درد کند کند چو صبح کسی آفتاب را تسخیر که زندگانی خودصرف آه سرد کند شود به رنگ طلا ناقصی تمام عیار که رخ ز سیلی استاد لاجورد کند مپرس حال من ای سنگدل که هیهات است که عرض حال به بیدرد اهل درد کند طمع ز اختر دولت مدار یکرنگی که هر چه سبز کند آفتاب زرد کند نسیم فتح چو پروانه گرد آن گردد که پای همچو علم سخت درنبرد کند نفس شمرده زند هرکه چون سحر صائب کلام روشن خودرا جهان نورد کند صائب تبریزی