کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فغان که هستی ما خرج آشنایی شد

    بهار عمر به تاراج بینوایی شد

    چو وحشیی که گرفتار در قفس گردد

    تمام عمر در اندیشه رهایی شد

    درین قلمرو پرصید از نگون بختی

    درازدستی ما ناوک هوایی شد

    شناوری است که بستند سنگ بر پایش

    مجردی که گرفتار کدخدایی شد

    اگر خموش نشیند دلش سیاه شود

    چوشعله هر که بدآموز ژاژخایی شد

    چه گنجها که تواند ز نقد وقت اندوخت

    هر آن رمیدن که فارغ ز آشنایی شد

    در آن چمن که به زر میخرنددلتنگی

    چو غنچه خرده ما صرف دلگشائی شد

    چنان فشرد مرا عشق آهنین بازو

    که سنگ بر من دیوانه مومیایی شد

    نشد ز شهپرتوفیق هیچ رهرو را

    گشایشی که مرا از شکسته پاپی شد

    ز شهریان خرابات می شودصائب

    ز راه ورسم جهان هر که روستایی شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha