کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دردمندان که به ناخن جگر خود خستند

    چشمه خویش به دریای بقا پیوستند

    خود حسابان که کشیدند به دیوان خود را

    در همین نشأه ز آشوب قیامت رستند

    خاکیانی که به معماری تن کوشیدند

    در ره آب بقا سد سکندر بستند

    چه بغیر از نفس سوخته حاصل دارند؟

    دانه هایی که درین شوره زمین پا بستند

    عمر در ماتم احباب به افسوس مبر

    شکر کن شکر کز این خواب پریشان جستند

    سنگ بر کعبه زنان شیشه خود می شکنند

    وای بر سنگدلانی که دلی را خستند

    عرق چهره خورشید جهانتاب شوند

    شبنمی چند که در دامن گل ننشستند

    می توانند به یک حمله دو صد قلب شکست

    همچو ابرو دو سر آمد چو بهم پیوستند

    دامن وصل شکر در کف جمعی افتاد

    که چو نی در جگر خاک کمر را بستند

    ای خوش آن مایه درستان که ز بی آزاری

    هیچ دل غیر دل خسته خود نشکستند

    صائب از خلق جدا باش که موران ضعیف

    مار گشتند به ظاهر چو به هم پیوستند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha