کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند

    چشم نظارگیان را به گهر می گیرند

    جامه شهپر طاوس در او می پوشند

    بیضه زاغ اگر در ته پر می گیرند

    نتوانند به صد قرن گرفتن شاهان

    کشوری را که به یک آه سحر می گیرند

    رهرو عشق به دنبال نبیند چون برق

    کاهلان هر نفس از خویش خبر می گیرند

    سخن پاک محال است که بر خاک افتد

    طوطیان مزد خود آخر ز شکر می گیرند

    ای که با سوختگان ذوق تکلم داری

    سرمه در راه نفس ریز که در می گیرند

    خبر از قافله ریگ روان می گیرند

    از من این بیخبرانی که خبر می گیرند

    پردلان چشم ندارند که دشمن بینند

    نه ز عجزست که بر روی، سپر می گیرند

    خجل از آبله های دل خویشم که مدام

    ساغری پیش من تشنه جگر می گیرند

    خنده با چاشنی عمر نمی گردد جمع

    پسته را بی لب خندان به شکر می گیرند

    عنقریب است نفس سوختگان خط سبز

    از لبش داد من تشنه جگر می گیرند

    صائب این صاف ضمیران چو دهن باز کنند

    چون صدف دامنی از در و گهر می گیرند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha