به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد
برس به داد من ای ساقی گران تمکین
که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد
ز آب من جگر تشنه ای نشد سیراب
چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟
ز برگریز مرا چون شکوفه باکی نیست
که پیشتر ز خزان خرج نوبهارم کرد
چه کرده بود دل شیشه جان من، که قضا
ز روی سخت فلک آهنین حصارم کرد
ازان محیط گرامی همین خبر دارم
که همچو سیل سبکسیر بیقرارم کرد
دویده بود به عالم سبک عنانی من
گران رکابی درد تو پایدارم کرد
لبش به یک سخن تلخ ساخت بیدارم
ز تلخی این می پر زور هوشیارم کرد
ز حرف شکوه لبم بود تیغ زهرآلود
به یک تبسم دزدیده شرمسارم کرد
ز کم عیاری من سکه روی می تابید
گداز بوته عشق تو خوش عیارم کرد
مرا به حال خود ای عشق بیش ازین مگذار
که بیغمی یکی از اهل روزگارم کرد!
همان ز پرده دل گشت جلوه گر صائب
کسی که خون به دل از درد انتظارم کرد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.