به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟
این نه موجی است که از خاطر ساحل برود
خط سبز تو محال است که از دل برود
این نه نقشی است که هرگز ز مقابل برود
نیست بیرون ز سراپرده دل لیلی ما
هر که خواهد به تماشا پی محمل برود
ما نه آنیم که بر ما نکند رحم کسی
خون ما پیشتر از دیده قاتل برود
سوزنی لنگر پرواز مسیحا گردید
این نه راهی است که مجنون به سلاسل برود
صرف افسوس شود مایه اشک و آهش
هرکه چون شمع، ندانسته به محفل برود
هرکه باری ز دل راهروان بردارد
راست چون راه، سبکبار به منزل برود
دیده روزنه اش داغ ندامت گردد
ناامید از در هر خانه که سایل برود
ساده لوحی که شکایت کند از شورش بحر
واگذارش که چو خاشاک به ساحل برود
صید ما گرچه زبون است، ولی بیرحمی
جوهری نیست که از خنجر قاتل برود
جستجوی گهر از نقش پی موج کند
ساده لوحی که ره حق به دلایل برود
بی صفا شد گهر روح ز آمیزش جسم
چند این قافله آینه در گل برود؟
می کشد در دل شبها نفسی موج سراب
وای بر حال نگاهی که پی دل برود
آه حسرت نفس بیهده ای می سوزد
خط ریحان نه غباری است که از دل برود
چه گل از لیلی بی پرده تواند چیدن؟
هرکه از راه به آرایش محمل برود
منع صائب مکن از بیخودی ای عقل فضول
هرکه مجنون بود از میکده عاقل برود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.