صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۹۲: دردمندان که به ناخن جگر خود خستند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردمندان که به ناخن جگر خود خستند چشمه خویش به دریای بقا پیوستند خود حسابان که کشیدند به دیوان خود را در همین نشأه ز آشوب قیامت رستند خاکیانی که به معماری تن کوشیدند در ره آب بقا سد سکندر بستند چه بغیر از نفس سوخته حاصل دارند؟ دانه هایی که درین شوره زمین پا بستند عمر در ماتم احباب به افسوس مبر شکر کن شکر کز این خواب پریشان جستند سنگ بر کعبه زنان شیشه خود می شکنند وای بر سنگدلانی که دلی را خستند عرق چهره خورشید جهانتاب شوند شبنمی چند که در دامن گل ننشستند می توانند به یک حمله دو صد قلب شکست همچو ابرو دو سر آمد چو بهم پیوستند دامن وصل شکر در کف جمعی افتاد که چو نی در جگر خاک کمر را بستند ای خوش آن مایه درستان که ز بی آزاری هیچ دل غیر دل خسته خود نشکستند صائب از خلق جدا باش که موران ضعیف مار گشتند به ظاهر چو به هم پیوستند صائب تبریزی