کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد

    رخی افروخته چون مهر به محشر ببرد

    سر درین وادی خونخوار گل پیشرس است

    غمزه او نه حریفی است که افسر ببرد

    ترک دستار سبکبار نگرداند مرا

    فکر دستار مرا کیست که از سر ببرد؟

    چند چون عود درین بزم دل سوخته ام

    بوی خوش آرد و خاکستر مجمر ببرد؟

    داغ محرومیم از وصل کسی می داند

    که لب تشنه ز سرچشمه کوثر ببرد

    در اثر کوش که جز آینه دلسوزی نیست

    که چراغی به سر خاک سکندر ببرد

    هر که چون مهر دلش با همه عالم صاف است

    نامه ای پاکتر از صبح به محشر ببرد

    تا دل خویش به همت بتوان آینه ساخت

    صائب آن نیست که حاجت به سکندر ببرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha