کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد

    حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد

    نه همین تشنه من از میکده بیرون رفتم

    که صدف هم دل پرآبله از دریا برد

    نکند جاذبه عشق اگر کوتاهی

    می توان بار دو عالم به تن تنها برد

    کوه تمکین فلک، مهره بازیچه اوست

    عالم آشوب نگاهی که مرا از جا برد

    هوس داغ تو سر داد به صحرا ما را

    طلب درد تو ما را به در دلها برد

    چشمه خضر کنون بر سر انصاف آمد

    که دل از آب شدن تشنگی ما را برد

    نیست شایسته افسوس متاع دل ما

    جای رحم است بر آن دزد که این کالا برد

    گوهر از گرد یتیمی نتواند دل کند

    گرد مجنون نتوان از دل این صحرا برد

    نیست در میکده جز رطل گران دلسوزی

    که تواند ز دل امروز غم فردا برد

    می توان شست سیاهی ز دل شب صائب

    نتوان از سر شوریده ما سودا برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha