به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد
زرشک خضر از جان سکندر دود می خیزد
نگردد بی صفا از خط بزودی لعل سیرابش
که با تمکین زروی آتش تر دود می خیزد
چنین گر آب خود دارد دریغ از تشنگان لعلش
به اندک فرصتی زین آب گوهر دود می خیزد
کند زود آتش بی دود او را دود بی آتش
به این عنوان اگر زان روی انور دود می خیزد
تعجب نیست گر طوطی چو شمع سبز در گیرد
که از حسن گلو سوزش زشکر دود می خیزد
زبال و پر کند پروانه من بستر و بالین
در آن آتش که از جان سمندر دود می خیزد
نسوزد برق تا خود را، نسوزاند گیاهی را
زمظلومان پس از جان ستمگر دود می خیزد
از این آتش که من از شوق او در زیر پا دارم
زنقش پای من تا روز محشر دود می خیزد
که را در کوهسار عشق دیگر پا به سنگ آمد؟
که از داغ پلنگان همچو مجمر دود می خیزد
زکلک تر زبان خامی است امید ثمر صائب
که با صد خون دل زین هیزم تر دود می خیزد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.