به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد
زچشم دوربینی خونبهای دانه می ریزد
چنان افسرده شد هنگامه بر گرد سرگشتن
که گرد از مصحف بال و پر پروانه می ریزد
برو ناصح نمکدان نصیحت در دلم مشکن
که شور محشر از زنجیر این دیوانه می ریزد
مرا بی دانه در دام خود آورده است صیادی
که اشک شادی مرغان به دامش دانه می ریزد
مرا سنگین دلی در پیچ و تاب تشنگی دارد
که آب زندگی زلفش به دست شانه می ریزد
زشور حشر ترساند فلک دیوانه ما را
چه بیکارست، رنگ سیل در ویرانه می ریزد
نمی دانم که بر گرد سر این شمع می گردد؟
که غیرت طشت آتش بر سر پروانه می ریزد
ز اعجاز سخن در ظرف کاغذ کرده ام صائب
شرابی را که از بویش دل پیمانه می ریزد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.