کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

    که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

    بلای غمزه نامهربان خون خوارت

    چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

    ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

    که روزگار حدیث تو در میان انداخت

    نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو

    برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت

    تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار

    که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت

    به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند

    دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت

    همین حکایت روزی به دوستان برسد

    که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha