کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز

    بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز

    رخی کز او متصور نمی‌شود آرام

    چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز

    در دو لختی چشمان شوخ دلبندت

    چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز

    اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست

    من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز

    شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

    هنوز مستم از آن جام آشنایی باز

    دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

    که جز به روی تو بینم به روشنایی باز

    تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت

    که دل نماند در این شهر تا ربایی باز

    عوام خلق ملامت کنند صوفی را

    کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز

    اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار

    به عمر خود نبری نام پارسایی باز

    گرت چو سعدی از این در نواله‌ای بخشند

    برو که خو نکنی هرگز از گدایی باز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha