کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش

    بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

    قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را

    گرد در امید تو چند به سر دوانمش

    ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد

    فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش

    آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند

    آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش

    هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد

    خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش

    عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش

    جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش

    لذت وقت‌های خوش قدر نداشت پیش من

    گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش

    نیست زمام کام دل در کف اختیار من

    گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش

    عشق تو گفته بود هان سعدی و آرزوی من

    بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش

    پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به خون من

    وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha