به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
پرسید که چونی ز غم و درد جدایی
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم
زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
از دست زبانها به تحمل چو ستونم
مشنو که همه عمر جفا بردهام از کس
جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم
بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم
کآتش به قلم در فتد از سوز درونم
آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار
کو تا بنویسند گواهی به جنونم
شمشیر برآور که مرادم سر سعدیست
ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.