سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۲۲: آن کس که از او صبر محالست و سکونم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن کس که از او صبر محال است و سکونم بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم پرسید که چونی ز غم و درد جدایی گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد از دست زبان ها به تحمل چو ستونم مشنو که همه عمر جفا برده ام از کس جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم کآتش به قلم در فتد از سوز درونم آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار کو تا بنویسند گواهی به جنونم شمشیر برآور که مرادم سر سعدیست ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم سعدی شیرازی