کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

    که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

    تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

    دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

    چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن

    تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

    نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به

    که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی

    دل دردمند ما را که اسیر توست یارا

    به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی

    نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا

    تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

    برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را

    تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی

    دل هوشمند باید که به دلبری سپاری

    که چو قبله‌ایت باشد به از آن که خود پرستی

    چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد

    چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

    گله از فراق یاران و جفای روزگاران

    نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha