کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رفتی و نمی‌شوی فراموش

    می‌آیی و می‌روم من از هوش

    سحر است کمان ابروانت

    پیوسته کشیده تا بناگوش

    پایت بگذار تا ببوسم

    چون دست نمی‌رسد به آغوش

    جور از قبلت مقام عدل است

    نیش سخنت مقابل نوش

    بی‌کار بود که در بهاران

    گویند به عندلیب مخروش

    دوش آن غم دل که می‌نهفتم

    باد سحرش ببرد سرپوش

    آن سیل که دوش تا کمر بود

    امشب بگذشت خواهد از دوش

    شهری متحدثان حسنت

    الا متحیران خاموش

    بنشین که هزار فتنه برخاست

    از حلقه عارفان مدهوش

    آتش که تو می‌کنی محال است

    کاین دیگ فرونشیند از جوش

    بلبل که به دست شاهد افتاد

    یاران چمن کند فراموش

    ای خواجه برو به هر چه داری

    یاری بخر و به هیچ مفروش

    گر توبه دهد کسی ز عشقت

    از من بنیوش و پند منیوش

    سعدی همه ساله پند مردم

    می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha