سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۳۶: رفتی و نمیشوی فراموش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتی و نمی شوی فراموش می آیی و می روم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو می کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه ساله پند مردم می گوید و خود نمی کند گوش سعدی شیرازی