سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۲۶: دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت های خوش قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام دل در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش عشق تو گفته بود هان سعدی و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می نرسد به خون من وین که به لطف می کشد منع نمی توانمش سعدی شیرازی