کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

    وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود

    دلی از سنگ بباید به سر راه وداع

    تا تحمل کند آن روز که محمل برود

    چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم

    که اگر راه دهم قافله بر گل برود

    ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست

    همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود

    موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست

    که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود

    سهل بود آن که به شمشیر عتابم می‌کشت

    قتل صاحب نظر آن است که قاتل برود

    نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب

    پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود

    کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست

    مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود

    گر همه عمر نداده‌ست کسی دل به خیال

    چون بیاید به سر راه تو بی‌دل برود

    روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری

    پرده بردار که هوش از تن عاقل برود

    سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود

    حیف باشد که همه عمر به باطل برود

    قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر

    مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha