کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

    قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

    آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

    بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

    حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

    گرش انصاف بود معترف آید به قصور

    شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو

    از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور

    زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد

    مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور

    آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد

    که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور

    سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز

    مست چندان که بکوشند نباشد مستور

    این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت

    عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور

    آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد

    نتوانم که حکایت کنم الا به حضور

    منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد

    من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور

    سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند

    سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha