سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۰۲: به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به فلک می رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز مست چندان که بکوشند نباشد مستور این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور آن چه در غیبتت ای دوست به من می گذرد نتوانم که حکایت کنم الا به حضور منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور سختم آید که به هر دیده تو را می نگرند سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور سعدی شیرازی