کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت

    که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت

    باد بوی گل رویش به گلستان آورد

    آب گلزار بشد رونق عطار برفت

    صورت یوسف نادیده صفت می‌کردیم

    چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت

    بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را

    که مرا در حق این طایفه انکار برفت

    در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال

    به سرت کز سر من آن همه پندار برفت

    آخر این مور میان بسته افتان خیزان

    چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت

    به خرابات چه حاجت که یکی مست شود

    که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت

    به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید

    دلش از دست ببردند و به زنار برفت

    پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند

    نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت

    تو نه مرد گل بستان امیدی سعدی

    که به پهلو نتوانی به سر خار برفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha