کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد

    دریای آتشینم در دیده موج خون زد

    خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل

    بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد

    دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت

    گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد

    دیوانگان خود را می‌بست در سلاسل

    هر جا که عاقلی بود اینجا دم از جنون زد

    یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد

    دست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد

    غلغل فکند روحم در گلشن ملایک

    هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد

    سعدی ز خود برون شو گر مرد راه عشقی

    کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha