کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن را که غمی چون غم من نیست چه داند

    کز شوق توام دیده چه شب می‌گذراند

    وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر

    باری نکشیدم که به هجران تو ماند

    سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس

    کاندوه دل سوختگان سوخته داند

    دیوانه گرش پند دهی کار نبندد

    ور بند نهی سلسله در هم گسلاند

    ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری

    در آتش سوزنده صبوری که تواند

    هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید

    وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند

    سلطان خیالت شبی آرام نگیرد

    تا بر سر صبر من مسکین ندواند

    شیرین ننماید به دهانش شکر وصل

    آن را که فلک زهر جدایی نچشاند

    گر بار دگر دامن کامی به کف آرم

    تا زنده‌ام از چنگ منش کس نرهاند

    ترسم که نمانم من از این رنج دریغا

    کاندر دل من حسرت روی تو بماند

    قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان

    گر چشم من اندر عقبش سیل براند

    فریاد که گر جور فراق تو نویسم

    فریاد برآید ز دل هر که بخواند

    شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت

    پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند

    زنهار که خون می‌چکد از گفته سعدی

    هرک این همه نشتر بخورد خون بچکاند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha