کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

    بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

    دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

    ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

    گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

    ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

    هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند

    بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

    دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

    روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

    هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند

    تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

    دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را

    این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست

    هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود

    هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست

    کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند

    بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha