کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

    تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

    جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

    گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

    جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

    کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

    راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

    تا نباید که بشوراند خواب سحرت

    هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را

    هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت

    بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای

    تا تأمل نکند دیده هر بی بصرت

    بازگویم نه که این صورت و معنی که تو راست

    نتواند که ببیند مگر اهل نظرت

    راه صد دشمنم از بهر تو می‌باید داد

    تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت

    آن چنان سخت نیاید سر من گر برود

    نازنینا که پریشانی مویی ز سرت

    غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی

    زحمت خویش نمی‌خواهد بر رهگذرت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha