کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است

    عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

    نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید

    یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است

    هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز

    گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است

    گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست

    خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است

    آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس

    آدمی خوی شود ور نه همان جانور است

    شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ

    بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است

    من خود از عشق لبت فهم سخن می‌نکنم

    هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است

    ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست

    خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

    من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

    بند پایی که به دست تو بود تاج سر است

    دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست

    ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha