کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

    از خانه برون آمد و بازار بیاراست

    در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین

    در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

    صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام

    از زخم پدید است که بازوش تواناست

    از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد

    تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست

    چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون

    مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست

    دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد

    از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست

    فریاد من از دست غمت عیب نباشد

    کاین درد نپندارم از آن من تنهاست

    با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم

    چون زهره و یارا نبود چاره مداراست

    از روی شما صبر نه صبر است که زهر است

    وز دست شما زهر نه زهر است که حلواست

    آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری

    عیش است ولی تا ز برای که مهیاست

    گر خون من و جمله عالم تو بریزی

    اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

    تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد

    گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha