گر بشمشیر جفا پاره کنی سینه ی ما
همچنان مهر تو ورزد دل بی کینه ی ما
رقم مهر و مه از سینه ی افلاک رود
نرود نقش خیال تو زآئینه ی ما
قطره یی بودی و دلها همه جویای تو بود
شبچراغی شده یی باش بگنجینه ی ما
جای آنست که خون سرزند از چشم حسود
بسکه پر شد دلش از کینه ی دیرینه ی ما
یا رب این نغمه که پرداخت که ابریشم عود
آتش انداخته در خرقه ی پشمینه ی ما
در صف طاعت اگر تیغ کشد غمزه ی تو
خون بجیحون رود از مسجد آدینه ی ما
برنیاید نفس گرم فغانی امروز
در خمارست مگر از می دوشینه ی ما