دل از نظاره ی آن گلعذارم گلشنست امشب
چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب
سپندم خوشه ی پروین و شمع مهر همزانو
مه نو پاسبان و زهره ام چوبک زنست امشب
وصالم هست اما زهره ی بوس و کنارم نیست
گلم در خوابگاه و خار در پیراهنست امشب
گذشت از کاوکاو غمزه سیل خونم از دامن
بچشمم آنچه مژگان بود گویا سوزنست امشب
گل افشانی چشمم بین که بازاز گریه ی شادی
برم از ارغوان و لاله خرمن خرمنست امشب
دل صد پاره ام کز برق دیدارست در آتش
نه مشت پاره ی الماس کوه آهنست امشب
سپند آتش خویشم، مبادا بنگرد چشمی
ز بخت نیم بیدار آنچه در دست منست امشب
فغانی قصه کوته ساز تا روشن نگردانی
که با دیوانه مهتابی مقیم گلخنست امشب