این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست
خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست
میروم صد بار در گلزار و می آیم برون
وز پریشانی نمی دانم که گل در بار هست
از تماشای گل ده روزه بلبل را چه سود
گر شمارم داغ هجرانش صد آنمقدار هست
طاق کسری گل شد و تاج مرصع خاک شد
نام عاشق همچنان بر هر درو دیوار هست
شیوه ی رندی و درویشی بزر نتوان خرید
این متاعی نیست ای منعم که در بازار هست
حق شناسی گر بترک هستی خود گفتنست
مرد این معنی بسی در خانه ی خمار هست
از فریب نقش نتوان خامه ی نقاش دید
ورنه در این سقف زنگاری یکی در کارهست
صحبت احبابرا چندانکه می بندم خیال
نیست چیزی در میان و زحمت بسیار هست
سبحه را بگسل فغانی گل پشیمان گشته یی
کانچه در تسبیح زاهد نیست در زنار هست