دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد
زین خرقه ی تر آینه ام زنگ برآورد
هر بار نمی برد چنین مطربم از دست
این بار ندانم که چه آهنگ برآورد
عشق آمد و در چاه فراموشیم افگند
آنگاه سر او بگل و سنگ برآورد
گفتم که به یک نغمه درم جامه ی ناموس
من گفتم و مطرب بنوا چنگ برآورد
شد دیده سپید و گل مقصود نچیدیم
نخل غرض ما همه این رنگ برآورد
بس تخم امل در هوس نام فشاندیم
نامش نشنیدیم ولی ننگ برآورد
صد کوه بلا زیر و زبر کرد فغانی
هر گاه که آهی ز دل تنگ برآورد