چشم من از نظاره ی آن زلف مشگبو
چون نافه ی تریست که خون می چکد از او
یک قطره خون سوخته ی خال گلرخیست
هر غنچه ی بنفشه که بینم بطرف جو
خونابه یی که می کشم از تیغ عشق تو
چون آب زندگی بگلو می رود فرو
خواهم چو گل سفینه ی دلرا ورق ورق
هر یک ورق به دست نگاری فرشته خو
تو شاه بیت دفتر حسنی و معنیت
خلق جمیل و خوی خوش و صورت نکو
هر نازکی که بود نهان در نقاب حسن
خالت نمود از شکن زلف مو بمو
لب بسته یی فغانی و احباب مستمع
طوطی تویی درین شکرستان سخن بگو