محتسب گر بدر میکده مانع نشود
رند میخواره بصد عربده قانع نشود
یار چون در راه میخانه قدم پیش نهد
کیست کان راه و روش بیند و تابع نشود
اصل این ذره ی سرگشته هم از خورشیدست
هم بدان اصل محالست که راجع نشود
راه باریک فنا تیزتر از شمشیرست
قطع این مرحله بی حجت قاطع نشود
عاشق از روی نکو در نظری فهم کند
آنچه معلوم بصد شرح مطالع نشود
سعی در کار تو دارند دلا دشمن و دوست
نگران باش که رنج همه ضایع نشود
لب فرو بند فغانی و در دل مگشای
که بتیزی زبان دفع موانع نشود