به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
در کنج غم نشستم خورسند باخیالت
خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت
این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران
من کیستم که باشم شایسته وصالت
تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی
جان باد دستمزدت تن باد پایمالت
دور از لب تو مردم لب تشنه جان سپردم
هرگز نخورده آبی از چشمه زلالت
بودن به کنج فرقت با صد ملال و حسرت
به زانکه با تو باشم وز من بود ملالت
تیغی بگیر و هر دم زخمی بزن که کردم
هم جان خود فدایت هم خون خود حلالت
جامی خموش کم شو از گفت و گو چو شد نو
ذوق غزل سرایی از شوق آن غزالت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.