کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ترک گلچهره من خیمه به صحرا زده است

    در دل لاله رخش آتش سودا زده است

    شد چنان پایه آه من ازان ماه بلند

    که سراپرده بر این طارم مینا زده است

    بهر قتل که کمر بست ندانم که مرا

    می کشد گوشه دامانش که بالا زده است

    جانم آسود ز بوسیدن خاک قدمش

    خرم آن کس که گهی بوسه بر آن پا زده است

    هر غمی کز صنمی خسته دلی خورده فرو

    همه سر از دل و جان من شیدا زده است

    می دهد خاک رهش خاصیت آب حیات

    بس که هر نوش لبی بوسه بر آن جا زده است

    جامی افتاد ز پا زیر لگدکوب جفا

    تا به فتراک بتی دست تمنا زده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha