کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون به خواری خواستی راند آخرم از کوی خویش

    کاشکی بارم نمی دادی ز اول سوی خویش

    آب رویم تا ز خاک پای توست ای سرو ناز

    کس نبینم در همه عالم به آب روی خویش

    با تو وصل ما همین باشد که از تیغ جفا

    خون ما ریزی و آمیزی به خاک کوی خویش

    چون به شکل ابروی توست استخوان پهلویم

    کرده ام پیوسته دل را جای در پهلوی خویش

    تا رخت را از صفا آیینه می دارند خلق

    برنمی دارم سر از آیینه زانوی خویش

    گر نه چون موی میانت باشد اندر لاغری

    بگسلانم رشته جان از تن چون موی خویش

    قتل جامی غمزه را فرما به دست خود مکش

    زحمت او دور دار از ساعد و بازوی خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha