به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مرا دلی ست به صد گونه درد پرورده
که رفت جان و جهانم وداع ناکرده
ز من گذشت تغافل کنان نمی دانم
که طبع نازکش از من چرا شد آزرده
ز پا فکند مرا هجر او مباد آن روز
که رو به مرد کند این بلای صد مرده
بود به دیده مردم چو مردم دیده
چه عیب از آنکه شد از تاب خور سیه چرده
برون فتاد دل از پرده شکیب و هنوز
زمانه تا چه برون آرد از پس پرده
مقلدان چه شناسند داغ هجران را
خبر ز شعله آتش ندارد افسرده
دریغ و درد که جامی به خشکسال فراق
ز پا فتاد بر از کشت وصل ناخورده
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.