به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
می زد صفیر شوق خزان دیده بلبلی
می رفت در حقیقت حالش تاملی
گفتا ز سر ناله من آگهی نیافت
جز بلبلی که داد ز کف دامن گلی
با لطف قد و نکهت زلفت نیافتیم
بر طرف جوی سروی و در باغ سنبلی
گشتم چو خاک پست و نکردی چو آفتاب
هرگز ز اوج طارم عزت تنزلی
آمد علاج علت دل بوسه ای ز تو
ای وای اگر کند لب لعلت تعللی
چیزی به جز خیال ز من در میان نماند
تا دارم از میان تو با خود تخیلی
خم گشت پشت طاقت جامی ز بار دل
بیچاره عاشقی که ندارد تحملی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.